-
دادشی
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 01:55
اینجا قرار نبود دیگه چیزی نوشته بشه. ولی نمیدونم چرا وقتی این پست ایشا رو خوندم نتونستم نذارمش اینجا! حالا این بلاگی که دیگه کسی سری بهش نمیزنه... "داداشی... چه روز باشکوهی می شد . بعد از همه اون حرفا .صبح زود می اومدی و با هم می رفتیم کوه و ساعت ها فقط نگاه می کردیم و سکوت تنها حرف بین ما بود . یه سیگار ...هر چی تو...
-
Feels More Like Suicide
پنجشنبه 3 آبانماه سال 1386 22:44
خانه که نیستم کلید را همان دم در زیر گلدان همیشگی مان گذاشته ام رؤیایت اگر آمد پشت در نمی ماند that´s the end and that´s the start of it that´s the whole and that´s the part of it that´s the high and that´s the heart of it that´s the long and that´s the short of it that´s the best and that´s the test in it that´s the...
-
CESSATION
جمعه 27 مهرماه سال 1386 23:48
باید بروم... یادت هست گفتم بعضی وقتها باید گذاشت و رفت؟ چیزی برای گذاشتن نمانده اما باز هم باید رفت یادت هست گفتم دلم برای خودم تنگ شده است؟ آری خودم را گم کرده ام باید پیدایش کنم این شاید کمترین انتظاری است که خودم از من میتواند داشته باشد Everything under the sun is in tune But the sun is eclipsed by the moon شاید...
-
Different
پنجشنبه 26 مهرماه سال 1386 06:51
قهوه را باید تلخ بخوری، فقط باید فیلم های اروپایی را نگاه کنی به خصوص از نوع شرقی اش و دیگر خیلی که بخواهی غرب بروی باید به ایتالیا برسی باید منتقد جدی هالیوود باشی و... موسیقی را باید کلاسیک گوش کنی، یا Rock Band های دهه 60 و 70 باید کانت بخوانی، سارتر را زندگی کنی و کامو را پرستش... موهایت باید بلند باشد و آن ته ریش...
-
Distant Memories
شنبه 21 مهرماه سال 1386 02:05
امید واژه قشنگی است اما برای ما به سفته ای میماند که هر روز تاریخ سربرگ آن را تمدید میکنیم پ.ن. امید نه، ایمان پ.ن۲ . برگرفته از کامنتهای یکی از پستهای قدیمی پ.ن۳. میدونی که آرشیو بلاگمو که میخونم یعنی...
-
Impossible
جمعه 20 مهرماه سال 1386 02:14
خورشید که غروب میکند باران که میبارد بوی نم که می آید موج دریا را که میبینم و صدای نسیم را که میشنوم ... دلم میسوزد برای شاعرها برای رنجی که میبرند وقتی که حس میکنند باید احساساتشان را در کلمات جای دهند
-
Lacuna
چهارشنبه 18 مهرماه سال 1386 20:20
از تو تا من دو آسمان راه بود آسمان اول را انگشتان من یاری نکرد (همین که آن طناب را رها نکردند...) آسمان دوم را عشق تو (...) ...کاش یا بهشت من کمتر روشن بود یا روزها کمتر تاریک برای من که در رویاهایم محال را دیدم... راستی نگفتی سفید را هم با پاک کن میشود پاک کرد؟
-
Makes me numb
سهشنبه 17 مهرماه سال 1386 11:06
دنیای عجیب و غریبیست دنیای این جنس مخالف و غریبتر... من مدتهاست که دیگر نه اولی را میفهمم نه آن دیگری را سکوت... برایم دعا کن پ.ن. آینه ونک است دیگر، میدانی که
-
V for Vendetta
چهارشنبه 11 مهرماه سال 1386 15:54
Really great movie We’re told to remember the idea not the man Because a man can fail He can be caught, he can be killed and forgotten But 400 years later An idea can still change the world I have witnessed firsthand the power of ideas I have seen people kill in the name of them And die defending them But you cannot...
-
دیار اسرار آمیزی است دیار اشک...
جمعه 6 مهرماه سال 1386 19:45
باید از همان وقتها میدانستم که اگر گذاشتی اهلی ات کنند ، مثل روباه توی شازده کوچولو، بفهمی نفهمی خودت را به این خطر انداخته ای که بالاخره روزی، جایی کارت به گریه کردن بکشد. یا از همان اول باید جلوی این اهلی شدن را بگیری یا اگر نگرفتی آن آخر دیگر هیچ کاری از دستت ساخته نیست. باید همه عواقبش را به جان بخری. باید قبول...
-
آلبر کامو
دوشنبه 2 مهرماه سال 1386 12:35
برای پستی که میخوام بعدا بنویسم... در روز هفدهم اکتبر ۱۹۵۷ فرهنگستان سوئد جایزه خود را در ادبیات به "آلبر کامو" نویسنده فرانسوی و خالق آثاری چون "بیگانه" ، "سقوط" ، "طاعون" و... داد. جایزه به مجموعه آثاری تعلق گرفت که در آن مسائل انسان امروزی مطرح شده است. کامو که در آن هنگام ۴۴ سال داشت اعتراف میکند که از این تجلیل...
-
فردا
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 17:54
چشم هامو میبندم خش خش برگی که هنوز از درخت نیفتاده درختی که هنوز خشک نشده هوایی که هنوز سرد نشده برفی که هنوز نباریده کرسی ای که هنوز روشن نشده . . . کتابایی که هنوز خونده نشندند حرفایی که هنوز زده نشدند جاهایی که هنوز دیده نشدند احساس خوبی که هنوز تجربه نشده و فردایی که هنوز نیومده... پ.ن. یادم نیست کجا یه متنی شبیه...
-
شهر سنگستان
یکشنبه 25 شهریورماه سال 1386 23:31
غم دل با تو گویم ، غار بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست ؟ صدا نالنده پاسخ داد آری نیست ؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 شهریورماه سال 1386 21:31
باید یادم بره دیگه وقتشه که بزرگ بشم
-
Forever and Ever
یکشنبه 18 شهریورماه سال 1386 19:02
مجتبی رفت چیزی نمیتوان گفت گفتنی ها را گفته اند این یکی اما هضمش سخت است باورش نمیتوان کرد همانطور که دو سال پیش... The grass was greener The light was brighter The taste was sweeter The nights of wonder With friends surrounded The dawn mist glowing The water flowing The endless river Forever and ever
-
روزگار وصل
شنبه 17 شهریورماه سال 1386 00:36
دلم تنگه برای خودم برای اون آدمی که بودم و الآن مدتهاست ازش خبری نیست برای اون دو جلد "گفتگوهای تنهایی" که همش تو کیفم بود برای اون احساسات نمیدونم چه مرگم شده امشب تمام اینی که الآن هستم رو دارم بالا میارم فقط میدونم اگه بودی همین الآن لباس میپوشیدیم میرفتیم بیرون. کجاش مهم نبود فقط...
-
دریا
چهارشنبه 14 شهریورماه سال 1386 21:48
آب از دیار دریا با مهر مادرانه آهنگ خاک می کرد بر گرد خاک میگشت گرد ملال او را از چهره پاک می کرد از خاکیان ندانم ساحل به او چه می گفت کان موج نازپرورد سر را به سنگ می زد خود را هلاک می کرد خود را هلاک می کرد فریدون مشیری خدایا تو شاهد باش تو شاهد باش که چه زود گذشت
-
این روزها
سهشنبه 13 شهریورماه سال 1386 20:08
نفسهایم تب دارد انگار یخی باورهایم هم و سردی دستهایم جای میخهای دو سال پیش که میکوبیدم بر دیوار وجودم درد گرفته و میخهای امسال...
-
a big thing or a small , the winner takes it all
سهشنبه 13 شهریورماه سال 1386 01:34
I’ve played all my cards And that’s what you’ve done too Nothing more to say No more ace to play The winner takes it all The loser standing small Beside the victory That’s her destiny The gods may throw a dice Their minds as cold as ice And someone way down here Loses someone dear The winner takes it all The loser has...
-
there's just too much that time can not erase
یکشنبه 11 شهریورماه سال 1386 01:57
میگفت: "برق که میرود همه میگوییم :نور کجا رفت؟ و برق که می آید همه چشمان خود را میمالیم و میگوییم تاریکی کجا رفت؟" میگفت: "دقت کرده ای یکی دو ساعت که از تاریکی میگذرد چقدر راحت چشمهامان به تاریکی عادت کرده و راحت میبیند؟" میگفت: "همیشه همیجور است. عادت میکنیم، خیلی زود، خیلی زودتر از آنچه فکرش را بکنی..." این سومی را...
-
nostalgia
جمعه 9 شهریورماه سال 1386 23:44
دیگه گریه دلو وا نمیکنه...
-
silent agony
پنجشنبه 8 شهریورماه سال 1386 16:04
میروم رفتن شاید دلیلی است برای پرواز شاید هم نه پرواز بهانه ایست برای رفتن...
-
خاطره خود کلانتر جان است، بر سرت بشکند هوار شود
سهشنبه 6 شهریورماه سال 1386 01:17
دلم برات تنگ میشه، مراقب خودت باش، به امید دیدار دیگه دارم تک تک این کلمه ها رو بالا میارم دیگه نمیتونم از کسایی که یه قسمت از زندگی منو تشکیل دادن با همین سه تا جمله جدا بشم، اونا برن پشت اون شیشه لعنتی و من وایستم نگاشون کنم تا محو بشن. بعد برم روزمره خودمو ادامه بدم، برم زبان بخونم، Email بزنم به فلان استاد، درس...
-
همراه شو
پنجشنبه 25 مردادماه سال 1386 22:56
رستنی ها کم نیست من و تو کم بودیم خشک پژمرده تا روی زمین خم بودیم گفتنی ها کم نیست من و تو کم گفتیم مثل هذیان دم مرگ از آغاز چنین درهم وبرهم گفتیم دیدنی ها کم نیست من و تو کم دیدیم بی سبب از پاییز جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم چیدنی ها کم نیست من و تو کم چیدیم وقت گل دادن عشق روی دار قالی بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را...
-
اینجا ایران است
چهارشنبه 17 مردادماه سال 1386 01:18
"شرق توقیف شد" میدونی، خوب که فکر می¬کنم همین 61 شماره¬ام که منتشر شد خیلی زیاد بوده. همین 7-8 تا کافه شرقیم که در اومده خیلی به یه جای خیلیا فشار آورده. میدونی، هر از چند گاهی یه تلنگر بهت میزنن که شک نکنی اینجا ایرانه. که فکر نکنی میشه یه اتفاقی بیفته اینجا. می¬دونی، این چیزا رو باید ببینی که یه وقت شک نکنی باید...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 تیرماه سال 1386 02:19
چقدر غریبند این روزها روزهایی که سرشار از غیر منتظره هاییست که گویی سالهاست به انتظارشان نشسته ام غربت این روزها را تاب تحمل ندارم چه دشوار است فراموشی و دشوارتر از آن درک این حقیقت که تمام آن... توهمی بیش نبوده است مدتهاست که زندگی نمیکنم اما دیگر حتی ادای زندگی کردن را در آوردن هم برایم سخت شده دیگر حتی کشتن این...
-
pretending
دوشنبه 11 تیرماه سال 1386 15:45
In a violent place we can call our country There's a mixed up man And I guess thats me The sun's in the sky But the storm never seems to end It's a place of sorrow but we call it a home And the darkest thoughts Yeah, I guess they're my own There's wealth in the bank But there's nothing to show inside It's cloudy now...
-
کرگدن
یکشنبه 10 تیرماه سال 1386 19:02
Don't stare at me I'm not an animal Just a child of man - a strange thing to you - perhaps With eyes and ears Heart and emotions And yet a mind that's clear and free Perhaps I'm just a shade Casting darkness on your plans Perhaps I am a storm Whose quiet rain slakes the thirst of many a seed for growth Make - Humans -...
-
Reality
چهارشنبه 30 خردادماه سال 1386 15:40
ببین عزیز دل بعضی وقتا گفتن واقعیت خیلی بهتر از اینه که چند لوِل ایده بزنی که بپیچونی اونم جلوی کسی که آی کیوش از تو بیشتره نکن این کارو هم فسفر میسوزونی هم وجهه نداشتتو پیشش از دست میدی
-
Memories
سهشنبه 29 خردادماه سال 1386 12:39
بچههای مدرسه والت لولک و بولک واتو واتو پلنگ صورتی مورچه و مورچهخوار تام و جری بامزی یوگی و دوستان خانواده دکتر ارنست مهاجران سندباد مگمگ و دوستان نیک و نیکو هاچ زنبور عسل مدرسه موشها سرندپیتی لوک خوششانس با خانمان جودی ابوت زنان کوچک فردی مورچه سیاه جعبه اسباببازی میتی کمان افسانه سه برادر...