چشم هامو میبندم
خش خش برگی که هنوز از درخت نیفتاده
درختی که هنوز خشک نشده
هوایی که هنوز سرد نشده
برفی که هنوز نباریده
کرسی ای که هنوز روشن نشده
.
.
.
کتابایی که هنوز خونده نشندند
حرفایی که هنوز زده نشدند
جاهایی که هنوز دیده نشدند
احساس خوبی که هنوز تجربه نشده
و
فردایی که هنوز نیومده...
پ.ن. یادم نیست کجا یه متنی شبیه به این خوندم ولی اون شبی که اینو نوشتم رو کاملا یادمه...
فرانی فالاچی
من این هنوز رو خیلی دوست دارم
همین هنوزش آدمو بیچاره میکنه
به آرش: نه توی همین یکی دو سال اخیر بوده. شاید اون...