چقدر غریبند این روزها
روزهایی که سرشار از غیر منتظره هاییست که گویی سالهاست به انتظارشان نشسته ام
غربت این روزها را تاب تحمل ندارم
چه دشوار است فراموشی
و دشوارتر از آن درک این حقیقت که تمام آن... توهمی بیش نبوده است
مدتهاست که زندگی نمیکنم
اما دیگر حتی ادای زندگی کردن را در آوردن هم برایم سخت شده
دیگر حتی کشتن این دقیقه ها هم غیر ممکن شده
کاش فقط بگذرد
دیگر خودم هم خودم را باور ندارم
کاش...
حمید د د د !!!
هو و و م و من هم باور ندارم این نوشته از ان توست رفیق ...
تمام زندگی گذار هایی به فاصله ی باور های ما اند.
در نیمه شب تابستان ...سیگاری ...بیافروزیم :دی
سلام
میدونی چیه این روزها هیچ کی زدرگی نمیکنه این زندگیه مه داره همرو ....
در ضمن قهوه میتونه کمکت کنه
خیلی جالب می نویسی
موفق باشی
مرسی حمید جان.
میلم هم هست اااا
تغییر مکان دادم!
موافقم فراموشی سخته ولی این نیز بگذرد
مواظب خودت باش.
زندگی همان چیزیست که وقتی ما سرگرم برنامه ریزی برای کارهای دیگر هستیم اتفاق می افتد
anyway,I relished reading Reality