ماه رو ببین
یک ناو فضایی با سه مرد مسافرش دارن تو مدار ماه میچرخند و به زودی روی اون میشینند تا مرزهای درستیها و نادرستیهای ما رو وسعت بدن .
من ماه رو خیلی دوست داشتم و همیشه به افرادی که میتونستن روش قدم بزنن حسادت میکردم . ولی حالا که این ماه خاکستری و تهی از همه چیز ، تهی از درد و زندگی رو میبینم که فقط به خاطر فراموش کردن اشتباهاتمون و رسواییهای اینجا و برای دور شدن از خودمون فتحش کردیم به این نتیجه میرسم که :
"ماه آرزوی کسانیست که آن را ندارند"
و من این گلوله سبز و سفید و آبی رو که که پره از بدی و خوبی و زندگی ترجیح میدم . میدونم این گلوله مسموم کنندست و سراسر کثیفی و وقاحته ، میدونم که زندگی توش یه جور محکومیت به مرگه و محکومیت به خیلی چیزای دیگه ولی اونو به ماه و قدم زدن روش و فتح کردنش ترجیح میدم |