‌<بعضی وقتا باید درد رو پیش خودت نگه داری،
تو خودت
گاهی چون محرمش پیدا نمیشه
گاهی هم چون خیلی بزرگه، اگه بیرونش بدی، از عظمتش کم میشه، باید تو خودت نگه داری که بزرگت کنه. که قلبت رو صیقل بده. که صافت کنه. باید تو خودت نگهش داری که شایسته اش بشی، شایسته دردهای بزرگتر و زخمهای عمیقتر. دلهای صافتر و دستهای پاکتر.>

این کامنت آرش واسه پست قبلیه . وقتی داشتم میخوندمش یاد این جمله شریعتی افتادم :

حرفهایی هست برای نگفتن

    و ارزش عمیق هر کسی

          به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد

 

اون دردی که من ازش گفتم اما از این جنس نیست . من فقط میخوام بدونم چرا ،‌ فقط همین .

ولی مطمئنم اون بالاها یه خبرایی هست . اینا برای پاک شدن لازمه ، برای صاف شدن ، برای لایق شدن .

یه دوستی میگفت :

آخر این سفر رسیدن نیست

من میگم این سفر نه آخرش مهمه نه رسیدنش نه غرق شدنش ، به هر جا برد بدون ساحل همونجاست  .  حتی اگه ساحلش ته دریا باشه

نظرات 5 + ارسال نظر
آرش جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:30

میخوام بغلت کنم داداشی

من بیشتر

بارون شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:08 http://delvapasiii.blogsky.com

حمید٬ تو می تونی کمکم کنی؟ من می خوام خوب باشم.... می خوام بشم همون دختر ۱ سال پیش.... می خوام ارزشم بشه مثه همون ۱ سال پیش...

دریا یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:28

خیلی وبلاگ خوبی داری...اینجا رو اتفاقی پیدا کردم.

دسته کاغذ
بر میز
در نخستین نگاه آفتاب


کتابی مبهم
و
سیگاری خاکستر شده کنار فنجان چای از یاد رفته

بحثی ممنوع
در ذهن.

مرسی

D: یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:40

To Arash va Hamid: Manam hastam

بارون دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 13:55 http://delvapasiii.blogsky.com

سلام
خوبی؟
همین٬‌منم می خوام یه کاری کنم که واسم اشتیاق داشته باشه...
تو که یه پسری بهم بگو.. لطفاْ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد